سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/6 | 4:13 عصر | نویسنده : امیررضا

موشی در خانهء صاحب مزرعه تله موشی دید! به مرغ ، گوسفند وگاو خبر داد. همه گفتند: تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد... ماری در تله افتاد و زن صاحب مزرعه را گزید! از مرغ برایش سوپ درست کردند! گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند! گاو را برای مراسم ترحیم کشتند! ودر این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد وبه مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکرد!!!!




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/6 | 3:27 عصر | نویسنده : امیررضا

پشت چراغ قرمز پسرک با چشمانی معصوم ودستانی کوچک گفت: چسب زخم نمیخواهید؟ 5تا صد تومن. آهی کشیدم وبا خود گفتم تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو...    عکس چراغ قرمز عاشقانه




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/6 | 3:17 عصر | نویسنده : امیررضا

بیگناه پای دار رفت وخندید،باور نمیکرد بالای دار برود.چاقو دستهءخود را برید ومحبت خار را گل نکرد، همانگونه که دوری دوستی نیاورد وپول خوشبختی آورد....!!! انگار دوره ضرب المثلها به پایان رسیده است.




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/6 | 3:9 عصر | نویسنده : امیررضا

اینجا سرزمین واژگان واژگون است!!! جائیست که گنج« جنگ» میشود!درمان«نامرد میشود! قهقه« هق هق» میشود! اما دزد همان دزد است ودرد همان درد.....




تاریخ : یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/6 | 12:46 صبح | نویسنده : امیررضا

خدایا دانی ودانم که هیچم  وشکستنی،ازمرگ می هراسم . میگویند:«شب اول قبر می ترسانیم وفشار قبر استخوانهایم را در هم میشکند ودر قیامت وعدهء آتشم داده ای و موکلین جهنم با سیمائی وحشت زا  مرا عذاب میدهند»، خدایا میترسم، خدایا تاحال هر آن که ترسیده ام به تو پناه برده ام ومانده ام از ترس تو به که پناه ببرم،مگر جز تو پناهی هست؟ الها باور ندارم که تو غیر از عشق  باشی ،باور ندارم که با آن عظمت وجلال خود را به رخ من بکشی منی که از خود توأم، منی که ظریف ترینم در برابر دست پر قدرتت. خدای من، باور ندارم حرف ایشان را« باور ندارم دروغ میگویند. من به چشم خود دیده ام آنچه نباید را....!، خدایا نماز نخوانده و روزه نگرفته ام اما برتو پوشیده نیست که دزدی نکرده ام،مال مردم نخورده ام، ریا نکرده ام، حق یتیم سلب نکرده ام، دروغ نگفته ام، تهمت نرانده ام، ربا نخورده ام وبه بندگانت عشق ورزیده ام . خدایا دیده ام که نماز خوانده و روزه گرفته اند وآنچه نباید کرده اند. فرقمان اینست وآیا تو همه را به نماز و روزه میبخشی ؟ ویا نماز و روزهء قضای من را به آنچه عرض کردم میبخشی؟   




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/5/5 | 1:57 صبح | نویسنده : امیررضا

سوژه های ایرانی , جدیدترین عکس سوژه های ایرانی




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/5/5 | 1:32 صبح | نویسنده : امیررضا

 




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 91/5/5 | 1:4 صبح | نویسنده : امیررضا




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 91/4/31 | 9:34 عصر | نویسنده : امیررضا

مناجات لر با خدا:*خدایا تو این گرونی ومرغ کیلویی 9هزارتومن کی از شما توقع یه ماه مهمونی دارهاصلا!اصلا!اصلا!*  *اگه دیدین یه زن دهنشو اندازه یه اسب آبی باز کرده نترسید کاری به شما نداره،فقط داره به مژه هاش ریمل میزنهخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار* لره با وانت نیسان باسرعت میره میکوبه توی درب یه مغازه، افسر راهنمائی میاد کروکی بکشه لره میره یواشکی در گوشش میگه: 50هزار تومن ایدمت بگو دکوندار مقصرهقاط زدمگیج شدمقاط زدم* دوتا ماشین باهم تصادف میکنن مردم جمع شدن، یکی میگفت این مقصره یکی میگفت اون وخلاصه شلوغش کرده بودن،یه ترکه هم اونجا بود، تا بالاخره یه افسره ای میاد، ترکه که دید سروصدا زیاده گفت: هیشکی حق زر زدن نداره غیر از جناب سروانباید فکر کردباید فکر کردباید فکر کرد*  ترکه تو جبهه با دوستاش تو سنگر بودن، یه نارنجک تودستش داشت باهاش بازی میکرد، بهش گفتن بابا ول کن میترکه، گفت به جهنم که بترکه دوتا دیگه دارمخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار دختر تهرونیه به دوست پسر لرش پیام میده میگه:« تو خونه کسی نیست خودم تنهام» لره جواب میده میگه: صلوات بفرست از هیچی هم نترسگیج شدمگیج شدمگیج شدم  




تاریخ : یادداشت ثابت - جمعه 91/4/31 | 4:4 صبح | نویسنده : امیررضا

1.به عربه گفتند با حرف ت یه شعر بگو، گفت: توانا بود هرکه دانا بود. گفتن با«ک» گفت: کا توانا بود هرکه دانابود. گفتن با «و» گفت، وولک توانا بودهرکه دانابود. گفتن با «گ» گفت: گائیدیمون اه توان بود هرکه دانا بود. جالب بودجالب بود                     2.به یه معتاد گفتن 5تا پرنده رو نام ببر، گفت: ترشی، شیر، هندونه،آبلیمو، رب انار گیج شدمگیج شدم                     3. تو آموزش چتربازی وپرش از ارتفاع به کارآموزها گفتند از لحظه پرش از هلی کوپتر در ارتفاع هزار پائی از یک تا 20 بشمارید بعد دکمهء چتر رو بزنید، تو کارآموزها یه ترکی بوده که لکنت زبان داشته و وقتی میپره شروع میکنه به شمردن« ی ی ی ی ی ی یک، دددددددددد دو،سسسسسسسسسس سه، چچچچچچچچچچچچچچ چها چها چهار،..... میاد محکم میخوره زمین میگه ششششششش شیشیعنی چی؟یعنی چی؟ 




  • سامان | اخبار | خرید اینترنتی