شک کرده بودم...
حالا یقین دارم “مـ…ــن” بین دو نفر بودم !
چقدر تفاوت وجود داشت بین واقعیت و طرز فکر من!
خدایا چرا عاشق شدم؟
اینکه شب و روز بهش فک کنی ....
اینکه هروقت میخوای حرف بزنی از اون بگی ....
اینکه هرجایی که هستی سراغ اونو بگیری ....
اینکه دوسش داشته باشی ....
اینا ینی چی؟
ینی واقعا عاشق شدم؟!
چرا؟
به قدراشکهایم ازتوبیزارم
اینجا جزتو به کسی نگاه نکردم،یعنی هیچ کس مثه تو نتونست صاحب این دلم بشه.اومدی زود کنج دلم لم دادی وگفتی اینجا مال خودمه،گفتی عشقمی وبذارعشقت باشم. دلمو اسیر خودت کردی،جوریکه ضربان قلبم شده بودی.اما همونطور که زود اومدی زودم رفتی وبا وقاحت تمام یه خط کشیدی روی همهء خاطره هامون یابهتره بگم همشوپاک کردی وپشت یکی دیگه قایم شدی! یه لگد زدی به خودم،عشقم واحساسم.آره تومنو بازی دادی، چیزی که حقم نبود! توارزششو نداشتی،شایدم من نداشتم.....، اما بازم نوشتم، نوشتم که بگی، بهم بگی دلیل کارتو هرچنددیگه برام فرقی نداره کجایی یاباکی هستی،اما حقم بود بدونم که این حقو هم ازم گرفتی. دیگه نمیخوام ببینمت که یاد خریت خودم بیفتم.
امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم
کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند
تا بدانی که بی تو چه میکشم
کاش قاصدک به تو میگفت که در غیاب تو
رودی از اشک به راه انداخته ام
کاش پرنده ی سوخته بال عاشق از جانب من
به تو این پیغام را می رساند که:
امید و آرزوهایم بی تو آهسته آهسته
در حال فرو ریختن است
تنها زیر باران قدم نزن، میترسم تو هم مثل من دق کنی
وقتی بهت فکر میکنم قلبم تندتند میزنه.بنظرت عاشق شدم؟
خواستم زنده بمانم غم دنیا نگذاشت><خواستم غم نخورم غصهءدوران نگذاشت><خواستم بهردونان منت دوران نکشم><پاسخ مور به پیغام سلیمان نگذاشت><خواستم کاخ بسازم که کشدسر به فلک><دیدن کوچ نشینان بیابان نگذاشت.><خواستم سربه بیابان بلابگذارم><یادیاران و وفاداری خوبان نگذاشت> خسته ام،خسته تر از همیشه،وقتی میبینم همه چیز این دنیا دروغه،وقتی میبینم به کسی نمیشود اعتمادکرد،وقتی میبینم روی کسی نمیشودحساب کرد،وقتی میبینم کسی ازعاقبت کاری که میکنند وحرفی که میزندنمیترسند وبه راحتی تهمت میزنندویادل آدم را می شکنند،آنگونه که صدای خردشدنش گوش خلقی را آزارمیدهد.وقتی میبینم باید رحم نکنی تا زندگی کنی. آری دنیا بی نهایت لجن است.......! پس ای دنیایی که انسانها تورا زشت کرده اند، مرا بحال خود واگذار،دست از سرم بردار وتو ای مرگ چه شیرین میشوی وقتی رنگ خلاصی بخود میگیری.
تو جاده تصادف شده بود...
همه جمع شده بودن
منم واسه اینکه صحنه رو از نزدیک ببینم
از اون ور داد زدم
گفتم: برید کنار من پدرشم!!
وقتی رسیدم دیدم اونی که تو خیابان افتاده یه الاغه!!
هیچی دیگه اون وسط مسطا چندتا خانم و آقا از شدت پاره گی به دلیل خنده به درجه رفیع شهادت نائل شدن......
بعله.... :|
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
دختر همسایمون زنگ خونمونو زده،رفتم درو باز کردم
میگم سلام بفرمایید، میگه: سلام خونه اید؟!!!!
گفتم: نه منو که میبینی آخرین مدل پیغام گیر هستم
لطفا بعد از شینیدن صدای بوق پیغام خودتان را بگذارید!!!:|
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
دقت کردید هر موقع بد تیپ میزنید یه نفری که خیلی مهمه واستون رو میبینید!
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
?ه بار تو جاده شمال داشتم م?رفتم ، ?ه دفه ?ه گاو پر?د وسط
جاده منم محکم زدم رو ترمز و خ?ل? شاک? شدم
شروع کردم به بوق زدن ، د?دم هم?نجور? وا?ساده وسط جاده
ع?ن بز داره منو ن?گا م?کنه ، ?عن? درگ?ر جذبش شده بودم
اومدم پ?اده شم د?دم گاوه ?ه نگا به من کرد، ?ه نگا به تابلو?
محل عبور ح?وانات ، بعد ?ه سر? به نشونه افسوس تکون داد و
رفت :)
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
دیشب پشت چراغ قرمز یه دختره خشگل و ناز توی یه سانتافه بود ...
براش دست تکون دادم ، اونم همینکارو کرد و بوسم برام پرت کرد !
خلاصه عشق وصفا و صمیمیت .. خیلی خوشگل داشت پا میداد
فقط تنها ایرادی که داشت این بود که سنش حدودِ 4 یا 5 سال بود:)))
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
میگن واسه کسی بمیر که برات تب کنه، الان یه نمه تب دارم ،برنامت چیه؟!! :)
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
دفاتر ازدواج به علت کسادی اعلام کردند با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید!
هیچ کس تنها نیست حتی همسر اول
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
به بابام م?گم بهتر?ن پسرِ دن?ا رو داشتن چه
حس?ه؟
م?گه نم?دونم برو از مادر بزرگت بپرس !!!!
•.•.•.•.•جوک خنده دار•.•.•.•.•
یک دقیقه بی تو برای من شصت ثانیه میگذره
پ چی فکر کردی؟؟؟؟ فکر کردی خیلی مهمی؟؟؟؟؟ برو بابااا
خدایا ! عقیده ی مرا از دست عقده ام مصون بدار.
خدایا ! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن
خدایا! رشد عقلی و عملی ، مرا از فضیلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد
خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.
خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد.
خدایا ! شهرت ،منی را که می خواهم باشم ، قربانی منی که می خواهند باشم نکند
خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم
جدا از هم را باز شناسم.
خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.
خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم
خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم
خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم
خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان
اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن
لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز.
خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم
خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن
خدایا ! آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز
تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
شسته از هر غبار طلوع کند
خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و«خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.
خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.
جواب سلام را با علیک بده ،
جواب کینه را با گذشت ،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
و جواب عشق چیست جز عشق؟
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار
بار اخر من ورق را با دلم بر میزنم بار دیگر حکم کن
اما نه بی دل با دلت حکم کن !
هر که دل دارد بیاندازد وسط تا ما دل هایمان را رو کنیم
دل که روی دل بیافتد عشق حاکم میشود
این دل من , رو بکن حالا دلت را بر بزن
دل که روی اندیشه ات را حکم لازم . . .
دل گرفتن دل سپردن هر دو لازم . . .
.: Weblog Themes By Pichak :.