پيام
+
*چون برگ خزان بر روي جويباري سفرميکنم،
دل به راه سرنوشت داده ام،
ازباد خبري نيست،باد هم در ارتفاع سير ميکند،
شايداين پائين،در ميان افتادگان،به کلاسش برميخورد که بوزد،
مأيوسم از وزش بادها ونااميد از فرداها،
به کجاميروم و چه ميشود نميدانم،ليک خوب ميدانم که رو به زوالم.....*

راه كمال
93/2/10
«خنده بازار»
*اميررضا*
فکرهاي من
اميررضا پير شديا :)
«خنده بازار»
:)
«خنده بازار»
چطو؟
فکرهاي من
آخه رو به زوالي
«خنده بازار»
باشه توهم تيکه بنداز.ممنون از دلداري دادنت
فکرهاي من
:) شوخي کردم حالو احوالت عوض شه
«خنده بازار»
بانمک شده اي :D
«خنده بازار»
يروزي مياد ميگيد اميررضا توصفحه پارسي بلاگ هم برخي شعراشو ميذاشت،بامون شوخي ميکرد،بحث ميکرديم. شاعر بزرگي بود و....، حالا ببين کجا گفتمه :D
||عليرضا خان||
چي زدي ؟؟
«خنده بازار»
ادکلن :D
||عليرضا خان||
مطمئن ؟؟
«خنده بازار»
اوهوم. (آيکون چشمک)
«خنده بازار»
باي
||عليرضا خان||
:) شبت شيک
«خنده بازار»
@};-
«خنده بازار»
.