سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/4/24 | 2:7 عصر | نویسنده : امیررضا

اگر شما در اسرا ییل بدنیا می امدید به احتمال زیاد یهودی میشدید ،اگر در عربستان بدنیا می امدید قطعا مسلمان میشدید،اگر در اروپا بدنیا می امدید احتمال زیاد مسیحی و اگر در ژاپن بدنیا می امدید شینتو میشدید،دین پدیده ایست که جغرافیا برای شما تعیین میکند.پس تعصب برای چیست... آنچه مهم است اخلاق و انسانیت است که به جغرافیای زمان ومکان محدود نیست

آدم هایی که روح بزرگی دارند، عقده های کمتری دارند،

شعور بیشتری دارند و قلب مهربانتری...

برای همین نباید از آنها ترسید،

آدم های کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکترند...

چون از صدمه زدن به دیگران هراسی ندارند!!


"چارلی چاپلین"




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/4/24 | 2:1 عصر | نویسنده : امیررضا

زن به شیطان گفت :

آیا آن مرد خیاط را میبینی ؟

میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق

دهد ؟

شیطان گفت :

آری و این کار بسیار آسان است ..

پس شبطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی

سعی

کرد او را وسوسه کند ..

اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلأ به

طلاق

فکر هم نمیکرد ..

شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط

اعتراف

کرد!!!

سپس زن گفت :

اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن !

زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :

چند متری از این پارچهء زیبا میخواهم پسرم میخواهد

آن را

به معشوقه اش هدیه دهد ..

پس خیاط پارچه را به زن داد ...

سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط

در را

باز کرد وآن زن به او گفت :

اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای

نماز ، ..

و زن خیاط گفت :

بفرمایید،خوش آمدید ..

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت

در

اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از

خانه

خارج شد ...

هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و

فورا

داستان آن زن و معشوقه ء پسرش را به یاد آورد و

همسرش

را همان موقع طلاق داد !!!..

سپس شیطان گفت :

اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف میکنم !!!

و آن زن گفت :

کمی صبر کن ...

نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر

بازگردانم؟؟ !

شیطان با تعجب گفت :

چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت :

همان پارچهء زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی

دیگر

میخواهم ...

برای اینکه دیروز رفتم به خانهء یک زنه محترم برای

ادای

نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم

و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او

بگیرم ...

مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را

برگرداند به خانه اش .

در حال حاضر شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد

و

اطلاع دیگری از وی در دسترس نیست????????




تاریخ : یادداشت ثابت - سه شنبه 94/4/24 | 1:58 عصر | نویسنده : امیررضا

"مادرشوهرم رابوسیدم"چه نوع فعلیست؟





.

.

.

جواب: ماضی اجباری ازنوع بعید!!!??????????


..................


اگر مایلید با یک پسر آمریکایی ازدواج کنید به نکات زیر توجه کنید...

.

.

.

.

.

.

.کصااااااااااااااااااااااااااااااااافط مگه مایلی؟

پس آرمان هایِ امام راحل چی میشه؟؟؟

مرگ بر منافق

مرگ بر ضد ولایت فقیه

????????


..................


 5 راه خوشبختی




1.داشتن عشقی مثل من

2.داشتن من

3.فقط من

4.بازم من

5.همش من

فقط توی صف وایستید سر و صدام نکنید ببینم واستون میتونم چیکارکنم.


........................


 حموم بودم

بابام م?زنه به در

 م?گم : بله

م?گه : حموم? ؟؟

 م?گم : نه ا?نجا لَندنه صدا? منو ازراد?و ب? ب? س? م?شنو?

 م?گه : در زدم بهت بگم مهمونا اومدن    دختراشونم  رفتن تو اتاقت دارن با وایبرت کار م?کنن, لباس و حوله ات هم از پشت در بر م?دارم که امشب تو لندن بمون? تا فهم درست جواب دادن رو پ?دا کن?! :||


........................


 وی چت و لاین باعث شد بدونیم 90? دخترا تو ایران خوشگل وچشم رنگی ان  !!! 85? پسرام بدنشون تیکه ای وعضله است !!! این دختر ، پسرا که تو خیابون میبینیم مال اینجا نیستن توریستن اومدن یه دورى بزنن . ????))))


.....................


 لطفا هرکی هر ایرادی در من می بینه بگه تا...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

وانقدر بزنمش ک بمیره!

والا

من چ ایرادی میتونم داشته باشم؟!!

من ب این خوبی وجذابی....

اینقدم انتقاد پذیرم تازه...


...........................


 رفتم تو دکه روزنامه ورزشی بخرم . . . 

یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامسه موزی دارید؟

مرده یه آدامس موزی بهش داد

زنه میگه:نه یه طعم دیگشو میخوام!

من =-O  

دکه ایه  o_O   +   :O  +   =-O

آدامس موزیا   X-(


........................


 سه دسته از آدما هستن که کلا خیلی رو مخن!

1: اونایی که وقتی داری فیلم میبینی فکر میکنن تو نمیفهمی و هی واست توضیح میدن!

2: اونایی که وقتی کنارت ایستادن برای اینکه حواست به حرفاشون باشه هی با آرنج میزنن به پهلوت!

3: از همه بدتر اونایی که وقتی داری با تلفن حرف میزنی هی میپرسن: کیه؟ کیه؟????


.....................


 بعضیا اینقد دوست داشتنی هستن

که فقط باید نگاهشون کرد،

.

.

....

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

حالا نمیخواد اینقد به من نگاه کنید

خجالت میکشم...




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 94/2/27 | 11:53 عصر | نویسنده : امیررضا

??

7 واقعیت دنیا :

 

1.شما نمیتوانید صابون روی چشمانتان بریزید

 

2.شما نمیتوانید موهایتان را بشمارید

 

3.شما نمیتوانید از بینی خود نفس بکشید، زمانیکه زبانتان بیرون است

 

4.شما مورد سوم را انجام دادید! 

 

5- زمانیکه انجام دادید،فهمیدید که میتوانید

 

6- لبخند میزنید،درحالیکه سرکار رفته اید

 

7.برای دیگران share کنید و انتقام این را بگیرید!

 

سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا سیا

 

1-شما آنقدر تنبل هستید که این 26 تا سیا رو نخوندین

 

2-شما آنقدر سهل انگارهستید که متوجه نشدید یکی از آن ها سینا میباشد

 

3-شما آنقدر ساده هستید که رفتید بالا و پیدا نکردید

 

4-من شما را سر کار گذاشتم

 

5-دارید میسوزید

 

6-بی مزه هم خودتی!

 

7-از اینکه شما را سرکار گذاشتم خوشحال باشید!

 

8-الان نفهمیدید که خوشحال رو اشتباه نوشته بودم

 

9-بازم رفتید چک کردید ولی من بازم سرکارتون گذاشتم درست بود 

 

برای هرکس که بفرستی شکلش عوض میشه امتحان کن!

واسه همه اد لیستت بفرستو یخورده لبخند بیار

 

 رو لبشون.




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 94/2/27 | 11:49 عصر | نویسنده : امیررضا

پ?رمرد از دختربچه پرس?د :

- غمگ?ن?؟

- نه .

- مطمئن?؟

- نه .

- چرا گر?ه م? کن?؟

- دوستام منو دوست ندارن .

- چرا؟

- چون قشنگ ن?ستم

- قب? ا?نو به تو گفتن؟

- نه .

- ول? تو قشنگ تر?ن دختر? هست? که من تا

حا? د?دم .

- راست م? گ?؟

- از ته قلبم آره

دخترک بلند شد پ?رمرد رو بوس?د و به طرف

دوستاش دو?د، شاد شاد.

چند دق?قه بعد پ?رمرد اشک هاشو پاک کرد،

ک?فش رو باز کرد،

عصا? سف?دش رو ب?رون آورد و رفت..پیرمرد نابینا بود ...

به راحت? م?شه دل د?گران رو شاد کرد حت? با

?ک حرف ساده..

ه?چ وقت به خاطر حرف مردم زندگ?ت و خراب نکن ??

دهن ا?ن مردم هم?شه بازه ??

پولدار باش? م?گن دزده ??

ساده باش? م?گن بد بخته ??

ز?اد گردش بر? م?گن وله ??

تو خونه باش? م?گن افسردس ??

خوشگل باش? م?گن خرابه ???

مرامت مردونه باشه م?گن دنبال ف?نه ??

پس بذار هر چ? م?خوان بگن خدا? توست که با?د تو رو قضاوت

کنه و بس ????

پس لذّت ببر از زندگ?ت کـــــــــــــــــــــه د?گه به امروز بر

نخواه? گشت..

sH




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 94/2/27 | 11:45 عصر | نویسنده : امیررضا

به سلامتی اونایی که دلشون مث ورقه شاگرد تنبلا پاک و سفیده

...

بسلامتی خودم که قلبم مثل قبرم فقط جای یه نفره 

...

بسلامتی مخاطب خاصی که ارزششو داره یه عمر تنها باشی ولی نزاری کسی جاشو بگیره

...

بسلامتی دلهایی که واسه هم پرپر میزنن اماهمیشه سرنوشت پراشونو قیچی میکنه 

...

بسلامتی اونایی که یه روز بدون ما نمیتونستن،الآن یه روز با ما نمیتونن

...

بسلامتی اونی که دست هر افتاده ای رو گرفت تا بلند شه اما وقتی خودش افتاد زیر پا لهش کردن

...

بسلامتی اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه اما اونقدر بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت

...

بسلامتی پسری که تیپ و قیافش به روزه ولی غیرتش مال زمان بهروزه

...

بسلامتی عشقم که وقتی فهمید دستم تنگه گفت چیزی لازم ندارم فقط وجود خودتو میخوام

...

سلامتی اونکه تنها موند اما التماس نکرد

...

سلامتی اونکه داغ دید اما داغدار نکرد

...

سلامتی اونکه ضربه دید ولی به خداواگذارنکرد




تاریخ : یادداشت ثابت - شنبه 94/2/27 | 11:43 عصر | نویسنده : امیررضا

داستان جالب تیکه انداختن استاد به دخترا : یه استاد دانشگاهی بود که

هر سری میومد سر ک?س به دختر خانمها تیکه می انداخت . یه روز

دخترا تصمیم گرفتن با اولین تیکه ای که انداخت از ک?س برن بیرون …

قضیه به گوش استاد رسید … (میدونیدکه توسط عده ای از آقا پسرهای

جان بر کف !!)..... جلسه بعد استاد کمی دیر اومد سر ک?س و برای توجیه

دیر آمدنش گفت : از انق?ب داشتم میومدم دیدم یه صف طو?نی از

دخترا تشکیل شده تعجب کردم رفتم جلو پرسیدم چی شده؟ دخترا

گفتند : با کارت دانشجویی شوهر میدن ...!!! دختر خانوم ها پاشدند که

برن بیرون ،استاد گفت کجا میرید؟ وقتش تموم شد تا ساعت 8 بود ! تمام

ک?س رفت تو هوا !!!!!!




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/4/12 | 3:21 عصر | نویسنده : امیررضا

 

بنده از خدا پرسید :
چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد ؟
 
خدا پاسخ داد :
 
کودکی شان

این که از کودکی شان زود خسته می شوند و عجله دارند تا بزرگ شوند،

بعد دوباره پس از مدتی آرزو می کنند که ای کاش کودک بودند .

این که سلامت خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند
 
و بعد از مدتی دوباره پول هایشان را می دهند تا  سلامت خود را به دست آورند .
 
این که با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند
 
بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده.

این که به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد
 
و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .

پس از خداوند پرسید :
 
در مقام پروردگار می خواهی بنده هایت کدام درس های زندگی را بیاموزند ؟

خداوند گفت :
 
بیاموزند که نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،

تنها کاری که می توانند بکنند این است که  خودشان او را دوست بدارند.

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم هایی عمیق در قلب کسانی

که دوستشان داریم ایجاد کنیم، اما سال ها طول می کشد تا این زخم ها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است.

بیاموزند انسان هایی هستند که ما را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان رابیان کنند.

بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند اما به همان یک نقطه دو دیدمختلف داشته باشند.

بیاموزند کافی نیست که فقط دیگران را ببخشند بلکه باید بتوانند خود را نیز ببخشند.

پس بنده بار دیگر از خداوند پرسید:
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید بنده هایتان بدانند؟

 و خداوند فرمود:
فقط این که بدانند که من هستم ... همیشه و همه جا




تاریخ : یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/4/12 | 3:19 عصر | نویسنده : امیررضا

روش زندگی

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.

در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را، در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.

گاهی لازم است کوتاه بیایی

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست و عبور کرد

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی

ولی با آگاهی و شناخت

وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت




تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 93/3/20 | 1:45 صبح | نویسنده : امیررضا

مارمولکا همیشه یه جوری میدوئن
که انگار دسشویی دارن

یعنی میگن فوتبال حرفه ای رو این اروپایی بازی میکنن راست
میگنا ادم حتی
وقتی فین کردنشونم میبینه لذت میبره والاااااااااااا......


آقا دیدین روی درو دیوار جاهای مهم میزنن: پارک = پنچری
دیروز یه جا زده بود: پارک= انفجار

ملت اعصاب ندارن

باید به دخترای امروزی گفت که درسته تو خودت قند و نباتی اما
فتوشاپی! فتوشاپی!

من اول فکر می کردم یبوسَت یه جور جهت ماهواره ست

من تا همین دیشب فکر میکردم "ریلیشن شیپ" یه نوع کشتی تفریحی و توریستیه …
از بس که پاکم من! تسبیح من کو؟

ما به یکی گفتیم خدا به زمین گرم بِزَنتت،
نام برده الان روی شن های سواحل آنتالیا داره آفتاب میگیره.
فک کنم سوتفاهم شده با خدا

این عطر فروشای کنار خیابون همینجور پیش برن
دو روز دیگه یقه تُ میگیرن ، عطرو میزارن تو جیبت پولشو برمیدارن

بعضى آرایشگرا فقط به واسطه ى احترام به حق آزادى بیانه
که میزارن مدل مورد نظرت رو بهشون بگى
وگرنه در نهایت کار خودشونو میکنن

آخرین باری که مامان بابام به من افتخار کردن
مال زمانیه که بند کفشمو خودم میبستم !
بعد از اون دیگه موفقیت چشمگیری نداشتم

دخترا
قبل از ریمل . _ .
بعد از ریمل *_*

واکنش آقایون در برابر آرایش خانوماشون:
موقع خرید : مگه داری میری مهمونی؟!
موقع مهمونی : مگه داری میری عروسی؟!
موقع عروسی : مگه تو عروسی؟

به بابام میگم اگه من بمیرم چیکار میکنی؟!
میگه بی سر و صدا تو باغچه خاکت میکنم یارانت قطع نشه
یعنی یه تعریف جدید از عاطفه پدری ارائه داده هااااا

مورد داریم پسره هدفش از مدرسه رفتن
فقط این بوده که یاد بگیره اسم و فامیلیشو بنویسه
ولی از ترس سربازی الان در حال کار روی پایانه نامه دکترای تخصصیشه :|

نداشتیم محصولاته apple
ولی دیدیم دست people :)

امــــروز امـــتحـــان ریـــاضــی داشـــتیـــم
زیــر ســه چــارتــا ســوال کــامــنـت گــذاشــتــم 8-)
بــقــیه رو فــقــط لــایــکـــــ زدم
:D ^_^

یعنی الان همسر اینده ی من دوس دختر کیه!!!!
خیر نبینه به حقه 5 تن




  • سامان | اخبار | خرید اینترنتی